پریان



اون روز مثل همه روزها شروع شده بود 

آفتاب مثل روزهای عادی از شرق طلوع کرد درست از جایی که روز قبلش طلوع کرده بود 

آدمهای تو خیابون همه درگیر کارهای روزانه بودند زندگی برای همه در شهر عادی بود 

 اما گویی این روزمرگی شامل پسر نوجوانی را که در وسط پیاد رویی کم تردد قدم میزد نمیشد 

پسرکی دلداده که گویی امروز برایش همان روزی است که سالها منتظرش بود

 


تو خدمت یاد گرفتم بهترین حرفها سه حرفه که من به اونها میگم

حرف های طلایی  

۱_حرفی که باعث خنده و شادی بشه و غم و غصه رو از یاد ببره 

۲_ حرفی که شخصیت آدم رو ارتقا بده تا از این چیزی که هست بهتر بشه 

۳_حرفی که پول رو به جیب آدم بریزه 



علی اسفندیاری 



اگه همکلاسی دوران  دبستان تونو ببینید که تغییر جنسیت داده چه حسی پیدا میکنید؟

عجب جمعه ای 

کرکره همه مغازه ها پایین کشیده بود تا اینجای مسیر بجز سربازی که دم کلانتری ایستاده بود هیچ کس رو ندیدم کوچه ها و خیابون ها خالی 

نه ماشینی رد میشد نه آدمی 

مثل شهر اموات بود 

قدم میزدم و به اینکه آخرین روز مرخصی چقدر زود داره تموم میشه فکر میکردم 

یکی صدا زد علی 

قطعا با من نبود بدون هیچ توجهی راهمو ادامه دادم (آخه صدای یه دختر بود) 

دوباره تکرار شد 

برگشتم دیدم یه دختره 

وایییی علی تویی؟ (منه میگه؟!) 

اومد روبه روم وایستاد( هنوز نمیدونم چه خبره) 

واای خیلی وقت بود ندیدمت (این دیگه کیه فکر کنم اشتباه گرفته ؟) 

من :سلام خانوم!!(تو دیگه کی هستی؟) 

اون:خوبی؟ چه خبر؟ 

من :خوبم مرسی شما خوبید؟ (یعنی یکی از فامیلا مونه نمیشناسمش ؟؟)

اون: آرره عالیییی فقط یه خورده تو خونه حوصلم سر رفته بود اومدم بیرون راستی تو کار ضروری داری امروز؟ 


من:راستش نه کار ضروری ندارم (هنوز دارم تو ذهنم مرور میکنم که این کدوم یکی از فامیلا مونه) 

اون: خیلی خوبه پس بیا مثل قدیما باهم بریم دور دور تنهایی بهم نمیچسبه 

من گونه هام سرخ شد و یه لبخندی زدم 

خخخخخخخ خانوم فکر می کنم منو اشتباه گرفتید 

اون: وای علی یعنی تو منو نشناختی؟ چندسال همکلاسی بودیم یادت رفت؟ 

من دیگه نمیتونم جلوی خندمو بگیرم :خانوم من تاحالا همکلاسی دختر نداشتم حتی دانشگاه مونم پسرونه بود. 

دختره زد زیر خنده

:علی منم مهرشاد، یادت نیست ؟

تو ذهنم مرور میکنم ((مهرشاد مهرشاد مهرشاد مهرشاد 

اهااااااا مهرشاااادد ولی اون که پسر بود؟؟ تو کجات شبیه مهرشاده آخه؟؟؟)) 

اون: وای علی بیا بریم تا برات بگم این قصه سر دراز دارد. .

و.



شما بودید چه حسی بهتون دست میداد ؟

من که هنوز گیجم 



پس از قرنهای متمادی که با خودم پیمان بسته بودم دور فیلم و سینمای ایران رو خط بکشم 

امروز برادر نا اهل مان چندتا فیلم ایرانی آوردند 

من راهم از راه به در کرده میثاقی راکه باخود بسته بودم بشتم و فریب تعریف و تمجید های اخوی گرامی ره خوردم و بنشستیم پای آثار وطنی 

افتضتاااااااااااااااااحححححححح به تمام معنا برگرفته شده از چرتو پرتای جم تی وی 

فیلم اولو دیدیم (اسمشو نمیگم که تبلیغات نشه دی) دوتا زوج رفتن محضر اسم زن اینو تو شناسنامه یکی دیگه نوشتن اسم زن اونو تو شناسنامه این 

آخه اینم شد موضوع واسه فیلم ساختن؟! 

دست بندازم دهنمو جر بدم؟ 

فیلم دومو دیدیم دختر پسرو گرفتن بردن آگاهی دختره برگشته گفته این شوهرمه اونم گفت برید تا فردا ظهر با شناسنامه بیاید حالا دختر و پسر جفتشون نامزد دارن و اون پسره باید بشینه توی محضر که دختره رو عقد یکی دیگه بکنن 

بعد اون الان زن اینه ولی به یکی دیگه میگه عزیزم دوست دارم فلان 

آخه اینم شد فیلم؟ 

مردشور سینمای ایرانو ببره با این موضوعات مسخرش 

دیگه دور سینمای ایران رو یک خط قرمز ابدی کشیدم رفت 

من عاشق فیلمم تنها چیزی که بهم آرامش میده 

ولی اصلا نمیتونم با سینمای ایران رابطه خوبی برقرار کنم 



این شش روز مرخصی میان دوره مثل برق وباد گذشت 

نصفشو درگیر کارهای کامپیوترم بودم همسایه مون هم شهید مدافع حرم شد 

هفتمش که دیروز بود مادر بزرگش هم فوت کرد خدا رحمتش کنه 

امروز هم که باید برگردیم 

جاده و اسب مهیاست باید برویم 

بیرجند منتظر ماست باید برویم 


شعر خدا حافظی برنامه فیتیله رو میزارم براتون امیدوارم خوشتون بیاد 





سلام بر شما

 شعر را تا آخر بخوانید 

التماس دعا هم دارم


حافظ شیرازی :

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را


صائب تبریزی :

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را

هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد

نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را 


شهریار:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را

هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد

نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را

سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند

نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را 


خانم دریایی:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورده دنیا را

نه جان و روح می بخشم، نه املاک بخارا را

مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟

و خال هندویش دیگر، ندارد ارزشی اصلاً

که با جراحی صورت ،عمل کردند خال ها را

نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پاها را

فقط می خواستند اینها، بگیرند وقت ماها را 


کامران سعادتمند:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

نه او را دست و پا بخشم، نه شهری چون بخارا را

همان دل بردنش کافی که من را بی دلم کرده

نمی خواهم چو طوطی من، بگویم این غزلها را

غزل از حافظ و صائب و یا دریایی بی ذوق

و یا آن شهریار ترک که بخشد روح اجزا را

میان دلبر و دلدار، نباشد حرفِ بخشیدن

اگر دلداده می باشید، مگویید این سخن ها را 


عارف تهرانی:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

شعار و حرف پُر کرده، تمام ادعاها را

یکی بخشیده چون حافظ ، سمرقند و بخارا را

یکی چون صائبِ تبریز ، سر و دست و تن و پا را

از این سو شهریار داده ، تمام روح اجزا را

از آن سو بانو دریایی ، گرفته حال ماها را

سعادتمند شاعر نیز ، فقط گفت و نداد هرگز

نه ملک و نه بخارایی ، نه روح و نه تن و پا را

ولی من می شناسم کس ، که او نه گفت و نه دم زد

بدون حرف عمل کرده ، تمام ادعاها را

کسی که خانمانش را ، رها از بهر جانان کرد

بدون منتی بخشید ، سر و دست و تن و پا را

و او آهسته و آرام ، برای عشق محبوبش

فدا کرده به گمنامی ، تمام روح و اجزا را

اگر خواهی بدانی کیست ، وجودت از سجود اوست

تمامی خودش را داد ، به ما بخشیده دنیا را

نه گفتش ترک شیرازی ، نه گفتش خال هندویش

و او نامش *"‌حسین(ع)"* است و ، عمل کرد ادعاها را




تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

حرفه ای شو (در زمینه های مختلف) فیلم هایی که من دیدم و براتون نظراتمو میزارم خلاصه کتاب نظریه های سازمان و مدیریت پیشرفته رابینز تحلیل سیاسی اقتصادی کاسه تبتی نشر و توزیع آثار حجت الاسلام آزادبخت بیتکونیوز فن باز فاطمه رحیم زاده فروش الیاف بتن - توری فایبر گلاس - الیاف فولادی بتن - الیاف پلیمری عاج دار